امشب دل من باز به عکس تو نظر کرد
جادوی تو شد، ناله به هنگام سحر کرد
واماند غمین، در دل این داغ جگر سوز
گریان شد واز کوچه ی غم باز گذر کرد
بیچاره دگر کار به جایی نبرد دل
مرغان فلک را به هوای تو خبر کرد
مانند پری، نرم وسبک، بر سر یک موج
نومید شد واز نگهت ، باز حذر کرد
افتاد به گرداب غم او، بی کس و بی یار
مأیوس زعشق تو شد و باز سفر کرد
ناگه دلم آمد ز سفر شاد و سبک بال
وه جادوی چشم تو به دل باز اثر کرد